به خیال خود شعری سرودم برای آقا علی اکبر(ع)
اولین بار که در جلسه ای خواندم گفتند قافیه ندارد!(اوایل فکر می کردم ردیف می تواند قافیه باشد...)
مشق جلسه بعدی ام بود که مقفّایش کنم... اما جلسه دیگر تکرار نشد!
دیگر در حال و هوای آن روزهایم نیستم.می ترسم اگر دستش بزنم خراب تر شود.
شاید همین را بخرند...
نذر بدن به هم ریخته آقا علی اکبر(ع)
چقدر زخم بر این پیکر تو جا شده است
ولدی! خیز و ببین قامت من تا شده است
بدنم تاب ندارد که سواره آیم
این زمین خوردن من مایه زحمت شده است
بر زمین پای کشیدم و رسیدم به سرت
عمه ات زودتر از من به تو مهمان شده است
" العطش کشته مرا" گفتی و خجلت دادی
اشک من آب برای لب خشکت شده است
گفتم عباس و جوانان حرم جمع شوند
کثرتت جان دلم مایه وحدت شده است
یک دگر بار، پدر گو، پسرم می میرم
لخته بیرون ببرم، راه گلو وا شده است
...
----
پ.ن. آقا جواد حیدری می گفت کسی برای کربلا شعری مثل این گفت: اسب حسین به کربلا علف نخورد و...
شاید گریه کرد و از او خریدند...
یا آن شمع ساز که برای امیرالمومنین گفت:
شمع می سازم برایت یا علی--- قدّ این گلدسته هایت یا علی