بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

به خیال خود شعری سرودم برای آقا علی اکبر(ع)

اولین بار که در جلسه ای خواندم گفتند قافیه ندارد!(اوایل فکر می کردم ردیف می تواند قافیه باشد...)

مشق جلسه بعدی ام بود که مقفّایش کنم... اما جلسه دیگر تکرار نشد!

دیگر در حال و هوای آن روزهایم نیستم.می ترسم اگر دستش بزنم خراب تر شود.

شاید همین را بخرند...

نذر بدن به هم ریخته آقا علی اکبر(ع)

 

چقدر زخم بر این پیکر تو جا شده است

ولدی! خیز و ببین قامت من تا شده است

بدنم تاب ندارد که سواره آیم

این زمین خوردن من مایه زحمت شده است

بر زمین پای کشیدم و رسیدم به سرت

عمه ات زودتر از من به تو مهمان شده است

" العطش کشته مرا" گفتی و خجلت دادی

اشک من آب برای لب خشکت شده است

گفتم عباس و جوانان حرم جمع شوند

کثرتت جان دلم مایه وحدت شده است

یک دگر بار، پدر گو، پسرم می میرم

لخته بیرون ببرم، راه گلو وا شده است

...

----

پ.ن. آقا جواد حیدری می گفت کسی برای کربلا شعری مثل این گفت: اسب حسین به کربلا علف نخورد و...

شاید گریه کرد و از او خریدند...

یا آن شمع ساز که برای امیرالمومنین گفت:

شمع می سازم برایت یا علی--- قدّ این گلدسته هایت یا علی

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۲ ، ۲۰:۳۱
امید

از غریبی و ز مظلومیت توست حسین(ع)--- که من بی سر و پا هم شده ام ذاکر تو

الغرض...

این اولین کلمات منظوم حقیر است، وگرنه شعر را باید نکاتی باریکتر از مو باشد...

تا قامت چون سرو علمدار شکست--- ناگه به حرم، ستون و دیوار شکست

از دور نگه کرده و زینب می دید--- تا خیمه رسد، حسین صد بار شکست

از  هلهله لشکریان  می فهمید--- بر راس حسین(ع) نرخ بازار شکست

سقا به شهش گفت مرا خیمه مبر--- فهمید چرا، بس که دل آزار شکست

تا خواست ادب کند، ز جا برخیزد--- می دید که بازوان بدهکار شکست

ای یاور حق، آه که با رفتن تو --- در لحظه، ز هم آن شه بی یار شکست

آن طفل که از شرم رخش آب شدی--- چون روزه،به نارسیده افطار شکست

آن شب که ز قتلگاهتان دور شدند--- در پای یتیمان حرم خار شکست

چشمان غیورت چو ز هم پاشیدند--- زینب(س) به نگاه تلخ اغیار شکست

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۵
امید

مادر به اشک روضه به من شیر داده است---در شیرم آب کرده ولی سود با من است

اربعین، کرببلا لذت دیگر دارد...تلخی چای عراق و شهد شیرین حسین...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۲۱
امید

پرسیده ام ز مادرم او هم خبر نداشت - اصلا رفاقت من و تو از کجا گرفت؟

در حیرتم چگونه خجالت نمی کشد - هرکس برای خود کفن از کربلا گرفت...

از خون خود حنا به کف پا گذاشتم- چون من مباد خون کسی پایمال خویش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۰۷:۰۴
امید