چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۳۵ ب.ظ
از غریبی و ز مظلومیت توست...
از غریبی و ز مظلومیت توست حسین(ع)--- که من بی سر و پا هم شده ام ذاکر تو
الغرض...
این اولین کلمات منظوم حقیر است، وگرنه شعر را باید نکاتی باریکتر از مو باشد...
تا قامت چون سرو علمدار شکست--- ناگه به حرم، ستون و دیوار شکست
از دور نگه کرده و زینب می دید--- تا خیمه رسد، حسین صد بار شکست
از هلهله لشکریان می فهمید--- بر راس حسین(ع) نرخ بازار شکست
سقا به شهش گفت مرا خیمه مبر--- فهمید چرا، بس که دل آزار شکست
تا خواست ادب کند، ز جا برخیزد--- می دید که بازوان بدهکار شکست
ای یاور حق، آه که با رفتن تو --- در لحظه، ز هم آن شه بی یار شکست
آن طفل که از شرم رخش آب شدی--- چون روزه،به نارسیده افطار شکست
آن شب که ز قتلگاهتان دور شدند--- در پای یتیمان حرم خار شکست
چشمان غیورت چو ز هم پاشیدند--- زینب(س) به نگاه تلخ اغیار شکست
۹۲/۰۷/۲۴
بیت آخر انتهای حس بود
.....
یاعلی