بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۵۳ ق.ظ

ای بهترین تقدیر من...

گاهی اینقدر از دست و پا زدن در آلودگی های زندگی سیر می شوم که با خودم فکر می کنم کاش می شد همین الان می مُردم و پرونده ام هم گم می شد!

اینقدر از گناه ها و درجا زدن های خودم خسته می شوم که با خودم می گویم کاش کاملا نابود می شدم...

وقتی سرگذشت بزرگان را نگاه می بینم با خودم می گویم من اینقدر خطا و اشتباه کرده ام که دیگر هیچ امیدی نیست...

به گذشته هایم فکر می کنم و اشتباهاتم...به تقدیر و سرنوشتم...

اما می رسم به یک نقطه...به یک تقدیر...

یک چیز که تنها دارایی من است

            و آن هم این تقدیر که تو آقای منی

این تقدیر تنها دارایی زندگی من است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۶
امید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی