بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۵۲ ب.ظ

قدیمی‌ترین خاطره

چند وقت پیش داشتم کتابی می‌خواندم که با شخصیت‌های بزرگی مصاحبه کرده بود.

سوالی بود توی سوالات که توی جوابها هیچ چیز خاصی نبود...

دورترین خاطره‌ای که از کودکی به ذهن دارید؟

همه صرفا چیزی گفته بودند که گفته باشند...

گفتم من که آدم مهمی نخواهم شد!

ولی بگذار جواب این یک سوال را آماده داشته باشم!

* قطاری می‌ایستد تا مسافران نماز بخوانند- سکو خیلی شلوغ است- دو قطار توی ایستگاه ایستاده است

خانواده ما 6 نفره است و یک کوپه ... به سمت مشهد... و من آخرین بچه و خردسال...

با پدرم می‌روم. می‌خواهم مثلا وضو بگیرم و آب بازی کنم که چون وقت دیر است پدرم می‌گوید نه!

ناراحت می‌شوم و شاید گریه... می‌گویم می‌روم پیش مامان!

اما گم می‌شوم... سوار آن یکی قطار می‌شوم(البته با کمک دو دوستی که پیدا کرده ام!)...

با یک دختر و پسر که خواهر و برادرند بازی می‌کنم(همان دوستانم که مثلا من که خیلی با مزه ام را بغل کرده اند!)

لباسم کشیده می‌شود به دیواره قطار و سیاه می‌شود

به آنها می‌گویم(با گریه) که این قطار ما نیست... چون قبلا لباسم سیاه نشده بود...

پیاده‌ام می‌کنند و قطار می‌رود

با گریه پیش ماموران خط می‌روم(آن دوستانم گفتند که برو پیش آن آقا! خودشان نیامدند چون قطار داشت می‌رفت)

صدایم می‌زنند...

خانواده‌ام بودند... 5 نفرشان دنبال من!

بعدا فهمیدم آن قطار می‌رفته سمت شهری دیگر(فکر کنم اصفهان...)


پ‌ن1) عکسی از آن مشهد برایم یادگار مانده...( مشاهده)

پ‌ن2) هر وقت دلم برای امام رضا(ع) خیلی تنگ می‌شود این فایل را گوش می‌دهم و درود می‌فرستم بر آنکه گفت:

ترکان پارسی‌گو بخشندگان عمرند...

مناجات با امام رضا(ع)--- ( دانلود )

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۱۱
امید

نظرات  (۱۱)

نوع استدلالت در تشخیص  اشتباه سوار شدن قطار رو میشه باهاش مقاله کار کرد در حد ISI
پاسخ:
داداش اینا الهامات الهی بوده به قلب حقیر!!!!
۱۲ دی ۹۲ ، ۱۲:۳۰ محمد جمشیدی
سلام بچه هیئتی . از فایل صوتی شما عمیقا لذت بردم . ممنون .
پاسخ:
خواهش می شود

سلام 

شکر خدای را که مجدانه جواب نظرات را میدهی و آنان را میخوانی

اول دوست دارم بدانم این چرخدنده کیه چون بیش از نوشته نظر من رو جلب کرد

دوم درباره متن چتد دقیقه عمیقا تفکر نمودیم.در انتها یافتیم که هیچ نظری نداریم و این به ز آن است که گویم مقاله میکردی و یا آنکه بگویم خانواده ز چه سان تو را رها میکردند شاید چو منی از تو کمی کین دارند

به هر حال خواستم بگویم که خواندم ومن اگر بخواهم دورترین خاطره گویم خیلی جالب در نیاید!!!!

عکس را هم دیدیم،خودت بودی!با چشم هایی که از سر تعجب همچون امروزت به ابعاد چشم گاو میماند(اگر دختر بودی میگفتم آهو) با لبانی که همان حالت خویش را حفظ کرده است و شرارت و شیطنتی که هنوز از چهره ات میبارد.و همه این ها موجب بسط خاطرمان گشت!

این آقایی هم که گذاشتی واقعا عالی است خواستی چندتا کلیپ ازشون دارم.خدا حفظش کند

به چرخدنده سلام ما را برسان واین رفیقت را مردانه از دعا فراموش نکن

ارادتمند،گیربکس(!)

پاسخ:
شما مکانیک خونده ها آبروی آدمو می برید!
فردا یاتاقان و سیلندر و پیستون و شفت و... میان نظر می دن!
چرخدنده مصطفی نیکنامه!
فاخری! چه لفظ قلم شدی امروز!!!از عهد قاجار می آیی مگر؟
تو که دور و ورت از این چرخدنده ها زیاده!(نا سلامتی گیربکسی!!!)

در مورد چشم بنده هم ممنون! نظر لطفتونه!
من همون چشم آهو رو ترجیح می دم!

چرا ز من کین داری؟
آقا اسم نیار!
من خودم از این که همه چی رو درسی میبینه فهمیدم کی میتونه باشه
بدم میاد ازاین آدما
مقاله ISI کنش!!!!!!!!!!!

پاسخ:
دوست خوبم دعواهاتونو بذارید پشت تلفن
فعلا که جفتتون عینهو آهو! دارید درس می خونید!!!
۱۲ دی ۹۲ ، ۲۲:۵۶ علی اکبر قلیچ خانی

سلام خوبه بزرگ شدی و بچه گی هاتو ندیدم الان خیلی قیافه ات بهتر شده

پاسخ:
آقا عکس مال سال 74 ایناس!
اون موقع این قیافه خیلی خوب بوده!!!
۱۳ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۳ چلچله مهاجر
سید مرتضی آوینی هم گم شده بود ، توی صحرای عرفات به گمانم .
ای کاش اگر  گم شدیم، خوب پیدا بشیم !
علی یارمون 
پاسخ:
ای کاش
۱۳ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۷ مهدی غلامی
سلام
این بچه چرا بزرگ شده هیچ فرق نکرده؟!
پاسخ:
بابا کلی آپشن بهم اضافه شده! چی چی عوض نشده؟!!!
۱۳ دی ۹۲ ، ۲۲:۱۴ امیرحسین حاجی زاده
همه صرفا چیزی گفته بودند که گفته باشند...

خوبه که آدم از حرفاش هدف داشته باشه
پاسخ:
هدف اینکه دورترین خاطرات ما بچه هیئتی ها هم گم شدن در مسیر امام رضاست...
۱۵ دی ۹۲ ، ۱۶:۰۷ احمد اسلامی
سلام بچه هیئتی...
خوندمت...
زیباست که خاطره هامونم حدودش نزدیک به حضرته...
بچه هیئتی برای همه محبان مخصوصا حاج فیروز خیلی دعا کنید توی جلسات، اشعارش دیگه یادش نمیاد که بخونه...
خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی
اول وی را نوازند با سوز و اشک و آهی
یا علی

پاسخ:
خدا انشاء الله همه پیر غلاما رو حفظ کنه...
خبر بدی بود...
۱۶ دی ۹۲ ، ۰۸:۰۳ علی اکبر قلیچ خانی

به قاعده هفته ای یک صفحه نوشتن می شود سالانه 52 صفحه . یعنی 6 سال بعد می شود 310 صفحه ،  در این 6 سال شما خدمت داری، ازدواج داری، ادامه تحصیل داری ، گذشت زمان و اقتضائات آن داری و این می شود برو حالشو ببر ، از این خرده نویسی کسی جز دفتر خاطرات نمی‌تواند کامل کند.

پاسخ:
ان شاءالله می نویسم...
ممنون که شارژمان می کنید...*141*1#!!
۱۴ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۴۷ محمد تقی عسکری رکن آبادی

سلام

امید جان خوب می نویسی لذت می برم از خواندن نوشته هات

عکست باحال بود اصلا  بهت طمع نکردم

مدح بسیار زیبا بود

بلیط جشنواره هم  برای بخش نگاه نو دارم خواستی بیا بگیر  .

 

 

پاسخ:
بابا ما کلا چی داریم که یکی بخواد بهمون طمع هم بکنه!
ممنون که سر می زنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی