برد
توی اتاقم تخته وایت بردی را به دیوار کوبیده ام و روش پر از برگه و نوشته پر شده...امروز داشتم مرتب می کردم روش رو که اینها رو پیدا کردم.بخوان للحق!
*بنده هر چه آموخته ام بیرون از دانشگاه بوده است. دانشگاه رفتن مایه مباهات نیست مگر انسان را به حقیقت برساند.
*فهمیدهام بیشتر آدمها از دور بزرگترند.
*گاهی خدا آدمها را به آرزوهای کوچک شان میرساند تا آنها کوچکی خودشان را ببینند.
*با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد
هر که مرد این راه است، بسمالله
هر که نیست، خداحافظ …
حاج احمد متوسلیان
*وقتی شیپور جنگ نواخته میشود مرد از نامرد تشخیص داده میشود
شهید چمران
*لا تستحشوا فی طریق الحق لقله اهله
اگر راه حق را تشخیص دادی، بکوب و برو!
*آیا در واقع لذتبردن از جهل را، که متمسک سینما برای نگهداشتن مخاطب خویش است میتوان لذتی حقیقی از نوعی که اولیای خدا میبرند دانست؟
آیا لذت بردن از جهل با غفلت انسان از حقیقت خویش همراه نیست؟
*من او را میخوانم
یاد صحبت حاج آقای قاسمیان میافتم که
پولدار شدن این روزها با مرفه شدن برابر است
ولی قدیمها پولدار شدن با مرفه شدن برابر نبود …
*تازه فهمیدم معنای جملات بیوتن امیرخانی را
آلبالیل والا...آلبالیل والا...ALBALAIAVALA...
البلاء للولاء
گرفتاری مال رفاقت است …
گرفتاری مال عشق است ...
*همیشة خدا عاشق این بودم که بزرگتری دستش پشت سر من باشد
نه پارتی بازیها! اصلاً منظورم این نیست … بالاخره خیلی از مراحل حوصلة آدم را سر میدهد … مثلاً توی ادارات …
" تو وقت مردن پدران مرا نزد خود حاضر میبینی که ملک الموت را وصیت میکنند درباره تو"---نفس المهموم-34
*آنچه موجب هدایت و نجات است، قرآن است نه رساله. باید با فضای قرآن حرکت کرد. وگرنه اگر خشک و خالی رساله عمل شود مشکل ایجاد میکند. روح حاکم بر قرآن مهم است.
*علم خوبست، اما بستگی دارد …
آنها که میگویند اطلب العلم من المهد الی اللحد و احادیثی دیگر راجع به علمآموزی مطلقاً همین علمهای دانشگاه است، همان قدر حال مرا به هم میزنند که حرف آن لعنتی که پیامبران برای فرزندانشان ارث نمیگذارند …
چرا اینقدر از دروس آکادمیک دانشگاهی بدم میآید؟
همین قدر بس که پشت سر هر فحش رکیک کوچه بازاری، کلی مقاله خوابیده که در آخر آن اسم کلی پروفسوری و دانشمند آمده …
اگر علم فقط همین علم باشد، من نیستم!