بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

از غریبی و ز مظلومیت توست حسین(ع)--- که من بی سر و پا هم شده ام ذاکر تو

الغرض...

این اولین کلمات منظوم حقیر است، وگرنه شعر را باید نکاتی باریکتر از مو باشد...

تا قامت چون سرو علمدار شکست--- ناگه به حرم، ستون و دیوار شکست

از دور نگه کرده و زینب می دید--- تا خیمه رسد، حسین صد بار شکست

از  هلهله لشکریان  می فهمید--- بر راس حسین(ع) نرخ بازار شکست

سقا به شهش گفت مرا خیمه مبر--- فهمید چرا، بس که دل آزار شکست

تا خواست ادب کند، ز جا برخیزد--- می دید که بازوان بدهکار شکست

ای یاور حق، آه که با رفتن تو --- در لحظه، ز هم آن شه بی یار شکست

آن طفل که از شرم رخش آب شدی--- چون روزه،به نارسیده افطار شکست

آن شب که ز قتلگاهتان دور شدند--- در پای یتیمان حرم خار شکست

چشمان غیورت چو ز هم پاشیدند--- زینب(س) به نگاه تلخ اغیار شکست

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۵
امید