توهم
انگار که لج کرده باشم.
لج کردن هم نه... اما حس و حالش را نداشتم.
اما پدر و مادرم 2 ساعت قبل از نماز با آب و تاب وضو میگرفتند تا از مسافرخانه بروند حرم. توی آن 20 دقیقه که داشتند آماده میشدند، انگار هیچ چیزی جز به نماز حرم رسیدن و قبلاش قرآن و بعدش دعا خواندن، برای پیرمرد و پیرزن وجود نداشت.
من اما اصلا این حال را نداشتم.
بدتر... وقتی این حس و حالشان را میدیدم لجام میگرفت. آنقدر که حاضر بودم بگیرم بخوابم و حرم نروم.
شاید اگر مسافر نبودیم و خانهمان مشهد بود به خاطر همین موضوع هفتهای یکبار هم حرم نمیرفتم.
مگر امام رضا فقط توی حرم است؟
نمیدانم چطور بعضیها میتوانند روی کارهایشان اینطور غرق شوند و ساده ... من که اصلا نمیتوانم...
فکرم این طرفها که میرود نمیدانم چند چندم!
صدای درب مسافرخانه مرا به خودم میآورد و تازه یادم میآید که در جواب پدرم که گفته کلید را یادت نرود بدهی به نگهبانیِ دمِ در، سری به تایید تکان دادهام.
بلند میشوم. انگار که بعد از رفتن پیرزن و پیرمرد، بیشتر خودم شدهام.
میروم سمت دستشویی وضو میگیرم. لباس را میپوشم و میزنم بیرون. کلید را هم به پیرمرد توی لابی میدهم. نگاهش به تلویزیون است و دهانش نیمه باز. انگار که اصلا مرا ندیده.
از مسافرخانه تا حرم سه تا چهارراه است.
توی خیابانها چرخ میزنم. نمیدانم چطور بعضیها اینقدر قرآن و دعا میخوانند.
آدم باید دلش پیش امام رضا باشد. نه اینکه فقط دعا بخواند و نماز.
البته نه اینکه دل پدر و مادرم پیش امام رضا نباشدها، نه...
گریههای پیرزن مجبورمان کرد بیاییم مشهد. هر بار که تلویزیون توی شهادتها و مناسبتها مشهد را نشان میدهد پیرزن میزند زیر گریه...
یک بستنی از بستنی فروشی میخرم. چرخ میزنم و میروم سمت بازار رضا.
غروب شده. صدای قرآن خواندن میآید. نمیدانم از کجاست. از حرم است به گمانم.
بعضی مردم انگار که کسی دنبالشان کرده، تند تند میروند سمت حرم.
نمیفهممشان. اگر بناست دل آدم با امام رضا مانوس شود، دیگر این کارها چه معنی دارد؟
بستنیام تمام شده.
چشمم میافتد به تابلوی بالای یکی از دکههای نان رضوی توی پیادهرو.
سخنی است از امام رضا به این معنی که هیچ چیز برای من محبوبتر از نماز اول وقت نیست.
بیست دقیقه دیگر توی بازار چرخ میزنم. یک اشترودل از همان دکه میخرم و میخورم.
نماز حرم تمام شده.مردم دسته دسته بعد از نماز از حرم میآیند بیرون. میروم توی حرم برای نماز.
پن) شخصیتهای توی این پست و چند پست آتی داستانکی هستند! من نیستم!