گریه...
گریه خیلی خوب است. حیف که کم وقت شدهام، وگرنه مینشستم و 3-4 برابر آنچه برای چای نوشتم در مورد گریه مینوشتم...
در مورد ((انا قتیل العبرات)) ... در مورد گریه تولد... در مورد گریه شوق... در مورد اشکی که توی سرما از چشم میآید... در مورد پیاز و اشک... در مورد داغ بودن اشک...در مورد زن و بچه که اشکشان دم مشکشان است...
خلاصه اش را بخواهم بگویم میشود اینکه: یکی از اهداف این دنیا گریه است!
توی گریه ها اما، آنکه از همه با ارزشتر است، گریه برای اهل بیت(ع) است.
نگویم با ارزش تر! اصلا بقیه گریه ها دست گرمی است برای این گریه! این گریه مقدس ترین کار دنیاست...
اصلا خدا زندگی اهل بیت را جوری چیده که گریه همه را در بیاورد... همه...
مثلا میگوید آهای آقا، آهای خانم! تا حالا بچه شیر خواره از نزدیک دیده ای؟ تا حالا یک بچه چند ماهه توی آغوشت گرفتهای؟
پس بشین و برای علی اصغر(ع) گریه کن... اینقدری که بخواهی بمیری، از روضه را میفهمی! بقیه اش پای خودت...
یا مثلا تا حالا دختر بچه3 ساله از نزدیک دیدهای؟ دیدهای چقدر شیرین است؟ بفرما... روضه حضرت رقیه(س)...
تا حالا غریب شده ای؟ تا حالا همه بِهِت پشت پا زدهاند و حس کردی تنهایی؟
تا حالا شده که همه به امید تو باشند، تو هم از پس آن کار بر بیایی ولی نشود...
تا حالا...
اصلا چرا راه دور بروم؟ تا حالا پاکیزه عاشق شده ای؟ از محبت امیر المومنین و حضرت زهرا(س) به هم، چیزی میدانی؟
این ها را شنیدی؟ گریه کردی؟
اما عزیزم قصه این نیست که تو فهمیده ای... این خیلی خیلی سطحی بود...
اما چاره ای نیست... تو ناقصی... مجبوری!
غصه نخور! این گریه پاک ات خواهد کرد و خیلی چیزها خواهی فهمید.
خواهی فهمید که این عشق های دنیایی اصلا هیچ است در مقیاس دریای اهل بیت...
اما فعلا مجبوری...
مجبوری برای درد کشیدن های حسین(ع) گریه کنی
مجبوری برای تشنگی گریه کنی...
شاید بعدا اجازه داشتی وقتی نام ارباب حسین(ع) را شنیدی گریه کنی...
پ ن) قبول دارم این مطلب خیلی سطحی است، اما فکر کنم همه ما گریه را از همین جا شروع کردیم. از چیزهایی که درکشان کرده بودیم. مثلا بچه که بودیم، روضه خوان می گفت آهای بچه! داداش کوچیک داری؟ دیدی مامانت که آبش می ده چقدر آبش می ده؟ و من که دیده بودم خواهرم به خواهر زادهام هر بار که می خواهد آب بدهد به اندازه یک درب بطری آب معدنی، آب می دهد می سوختم و گریه می کردم برای علی اصغر(ع)... حالا هم گاهی همین است... اما وقتی پای منبر بزرگان مینشینی میفهمی ماجرا این نبوده... عمق واقعه چیز دیگری است...