بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۴ ق.ظ

بار هشتم

هفت بار پیش دکتر ‌رفت.

بار اول که رفت هرگز فکرش را نمی‌کرد اینقدر طولانی بشود. چندتایی قرص خورده بود.

ولی عجله داشت! سه-چهار روز که گذشت بهتر نشد. دوباره دکتر رفت.

دکتر گفته بود عجله نکن. اگر دارو را دکتر تجویز کرده و مصرف کرده‌ای خوب می‌شوی.

به دکتر گفت آمپول برایش بهتر است. دوتا آمپول زد.

رفت مسافرت. توی سفر آبریزش بینی‌اش بدجور عذابش می‌داد. آخر شهریور بود و سرماخوردگی بد توی مخ بود.

دوباره دکتر رفت. سفکسیم400 برایش نوشت دکتر.

دوتا خورده بود که بالا  آوردنش شروع شد. قرص به معده‌اش که حالا ضعیف هم شده بود نساخت.

در کل چند روز سفر بالا می‌آورد. زهر مارش شد.

توی قطار وضعش خیلی خراب شد. دکتر قطار بهش آمپول ضد تهوع زد تا اینقدر بالا نیاورد.

برگشت و رفت دکتری جدید. برایش کلی آمپول و قرص و دوتا سرم نوشت.

یک هفته گذشت. سرگیجه و تهوع اش بهتر شد. اما هنوز سرماخوردگی توی بدنش بود.

رفت دکتر. همه ماجراها را تعریف کرد. دکتر جدید نسخه قبلی را نگاه کرد. گفت قبلی آنتی بیوتیک برایت ننوشته بوده. فقط برای معده ات دارو داده بوده. سفکسیم بهت نساخت. کوآموکسی کلاو برایت می‌نویسم.

30تا کو آموکسی کلاو خورد! خوب نشد.

بدنش مقاوم شده بود و انگار نه انگار...

دوباره دکتر رفت. برایش 20 تا آزیترومایسین و 2 تا پنی سیلین قوی نوشت و سرم هم داد برای شستشوی بینی‌اش.

داروها را خورد.

سرماخوردگی اش خوب شد.

اما حالا معده‌اش بدجوری داغون شده.

این قرص های آنتی‌بیوتیک پدرش را درآورده. سر درد هم دارد...!

هفت بار دکتر رفته بود. دیگر به هیچ دکتری اعتماد نداشت.

سیگار می‌کشد تا سردردش بهتر شود. سرفه هم می‌کند...

 

پ‌ن1) حکایت ماست! تا کمی بیتاب می‌شویم درب جدیدی پیدا می‌کنیم برای کوبیدن. صبر...

پ‌ن2) مَن اَومَاَ اِلَی مُتَفَاوِتٍ خَذَلَتهُ الحِیَلُ

آن که به کارهای گوناگون پردازد، تدبیرها کار او را سامان ندهد.

نهج البلاغه مولای متقیان- حکمت403

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۱۳
امید

نظرات  (۴)

۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۳:۱۲ امیرحسین حاجی زاده
من نمیفهمم (وقاعدتا نباید بفهمم!) حضرت یعقوب فرمود «فصبر جمیل» منظورش چی بود؟ کجای صبر قشنگه؟
ضمنا!
نگفته بودی سیگار هم میکشی؟
پاسخ:

یخوردش من بودم!

۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۷:۵۵ علی اکبر قلیچ خانی
سلام داره قلمت راه می افته ولی با شیب کم. اگر دو بار دیگه می خواندیش و حوصله بیشتر می گذاشتی و حرفها را از دهن شخصیتها می زدی رنگ واقعی بیشتری بخود می گرفت. مثلا بیمار مرد باشد یا زن، مجرد یا متاهل، کوچک یا بزرگ، دانشجو یا کارمند،....هر کدام راهی و کلامی دارند. مربای مرادی کرمانی هم یک طرح اینطور با پرداخت و حوصله بسیار نویسندگی، اینگونه در یادها ماندگار شد. به امید آن روز 
پاسخ:

چیزی هست که خیلی وقته آزارم میده!

نمی تونم طولانی بنویسم و دیالوگ تو دهن ملت بذارم

کوتاه نویسی رو ترجیح می دم

در صورتی که می دونم باید بلند هم نوشت و شخصیت بخشید...

ولی سیاه سفید می بینم همه چیو... کمرنگ

این سیگار بدجور اعتیادیه ها . . . 
اژ من بشنو که تاژه از حبش دراومدم . داداش
پاسخ:
می دونم داداش...
چقدر قلمتان خوب شده..
احسنت..

پاسخ:
؟!!! الان مسخره کردین؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی