بار هشتم
هفت بار پیش دکتر رفت.
بار اول که رفت هرگز فکرش را نمیکرد اینقدر طولانی بشود. چندتایی قرص خورده بود.
ولی عجله داشت! سه-چهار روز که گذشت بهتر نشد. دوباره دکتر رفت.
دکتر گفته بود عجله نکن. اگر دارو را دکتر تجویز کرده و مصرف کردهای خوب میشوی.
به دکتر گفت آمپول برایش بهتر است. دوتا آمپول زد.
رفت مسافرت. توی سفر آبریزش بینیاش بدجور عذابش میداد. آخر شهریور بود و سرماخوردگی بد توی مخ بود.
دوباره دکتر رفت. سفکسیم400 برایش نوشت دکتر.
دوتا خورده بود که بالا آوردنش شروع شد. قرص به معدهاش که حالا ضعیف هم شده بود نساخت.
در کل چند روز سفر بالا میآورد. زهر مارش شد.
توی قطار وضعش خیلی خراب شد. دکتر قطار بهش آمپول ضد تهوع زد تا اینقدر بالا نیاورد.
برگشت و رفت دکتری جدید. برایش کلی آمپول و قرص و دوتا سرم نوشت.
یک هفته گذشت. سرگیجه و تهوع اش بهتر شد. اما هنوز سرماخوردگی توی بدنش بود.
رفت دکتر. همه ماجراها را تعریف کرد. دکتر جدید نسخه قبلی را نگاه کرد. گفت قبلی آنتی بیوتیک برایت ننوشته بوده. فقط برای معده ات دارو داده بوده. سفکسیم بهت نساخت. کوآموکسی کلاو برایت مینویسم.
30تا کو آموکسی کلاو خورد! خوب نشد.
بدنش مقاوم شده بود و انگار نه انگار...
دوباره دکتر رفت. برایش 20 تا آزیترومایسین و 2 تا پنی سیلین قوی نوشت و سرم هم داد برای شستشوی بینیاش.
داروها را خورد.
سرماخوردگی اش خوب شد.
اما حالا معدهاش بدجوری داغون شده.
این قرص های آنتیبیوتیک پدرش را درآورده. سر درد هم دارد...!
هفت بار دکتر رفته بود. دیگر به هیچ دکتری اعتماد نداشت.
سیگار میکشد تا سردردش بهتر شود. سرفه هم میکند...
پن1) حکایت ماست! تا کمی بیتاب میشویم درب جدیدی پیدا میکنیم برای کوبیدن. صبر...
پن2) مَن اَومَاَ اِلَی مُتَفَاوِتٍ خَذَلَتهُ الحِیَلُ
آن که به کارهای گوناگون پردازد، تدبیرها کار او را سامان ندهد.
نهج البلاغه مولای متقیان- حکمت403