بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

راستش همیشه به آن صحنه فکر می کنم.
اولین سلام ات را که تجسم می کنم چشمانم از اشک پر می شود.
چه آرزوها! اصلا همه اش تقصیر خودتان است که این قدر بلند پرواز شده ام...
آن لحظه که دست روی شانه ام بگذاری...
سلام کنیم...آی...
در صحرای محشر
یا نه، هنگام مرگ...
چه آرزوها!
ولی تو می آیی... تو محشری حسین جان(ع)
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۲ ، ۰۱:۵۰
امید
- در دوران غیبت صغری، خدمت صاحب الزمان(عج) رسیدند تا وجوهات شرعی را تقدیم حضرت کنند. حضرت به قسمتی از آن اموال دست نزدند و از آن دوری کردند...
علت پرسیده شد. فرمودند که این اموال شبهه ناک بوده است-و نه حرام- و نزدیک شدن به این اموال معصوم را آزار می دهد...
-- هنگام جان دادن رسول خدا(ص) حسن و حسین(ع) به آغوش ایشان آمده و خود را روی سینه پیامبر انداختند. در لحظه جان دادن باید تا جای ممکن، اطراف محتضر خلوت باشد. حتی لباس ساده نیز سنگینی زیادی ایجاد می کند، لذا خواستند حسنین را از سینه مبارک جدا کنند. اما پیامبر خدا فرمودند، از بوی این عزیزان، جان دادن من راحت تر است...
---فرمود: از جدم رسول خدا شنیدم که صورت قاتلم مانند پوزه خوک است...
آقا را به رو برگرداند
سخت جان دادنی بود. یک حرامی بر سینه پاک حسین(ع)...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۲ ، ۰۱:۴۳
امید

در مسیر پیاده روی نجف تا کربلا، سراسر راه نخلستان است. رسم عراقی ها این است که در کنار موکِب هاشان- مهمانسرا- سینی های پر از خرمای نخلستان شان می گذارند برای پذیرایی...

دست می برم و یک تکه خرما بر می دارم که دهانم تلخ می شود.

یادم می آید که شنیدم بعد از عاشورا، آنها که برمی گشتند به سوی کوفه در مسیر با خرما پذیرایی می شدند.

بعید هم نیست از آنها... به نیت قربت تیغ کشیده بودند، لابد پذیرایی از قاتلین ثواب هم داشته...

و دهانم تلخ تر و چشمانم غرق می شود وقتی فکر می کنم کسی هم بوده که به خاطر یک مشت خرما آن چنان کرده باشد...

مثل همچو منی که بچه سال تر که بودم گاها به نیت غذای جلسه، هیئت می آمدم و برای آنکه بی عار نباشم گریه و سینه زنی هم می کردم..

آیا بوده کسی که نمی دانسته چه کار دارد می کند؟ به خاطر شلوغی و اینکه همه می رفته اند، رفته باشد؟

آیا بوده کسی که به خاطر خرما به بیابان طف آمده باشد و برای آنکه بی عار نباشد دست به شمشیر و نیزه و سنگ شده باشد؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۲۱:۳۱
امید

از غریبی و ز مظلومیت توست حسین(ع)--- که من بی سر و پا هم شده ام ذاکر تو

الغرض...

این اولین کلمات منظوم حقیر است، وگرنه شعر را باید نکاتی باریکتر از مو باشد...

تا قامت چون سرو علمدار شکست--- ناگه به حرم، ستون و دیوار شکست

از دور نگه کرده و زینب می دید--- تا خیمه رسد، حسین صد بار شکست

از  هلهله لشکریان  می فهمید--- بر راس حسین(ع) نرخ بازار شکست

سقا به شهش گفت مرا خیمه مبر--- فهمید چرا، بس که دل آزار شکست

تا خواست ادب کند، ز جا برخیزد--- می دید که بازوان بدهکار شکست

ای یاور حق، آه که با رفتن تو --- در لحظه، ز هم آن شه بی یار شکست

آن طفل که از شرم رخش آب شدی--- چون روزه،به نارسیده افطار شکست

آن شب که ز قتلگاهتان دور شدند--- در پای یتیمان حرم خار شکست

چشمان غیورت چو ز هم پاشیدند--- زینب(س) به نگاه تلخ اغیار شکست

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۵
امید

زن با مرد خیلی فرق دارد...

زن خیلی بی تاب تر از مرد است وقتی برای بچه شان اتفاقی بیفتد...

زن اگر ظلمی بهش بشود گوشه ای می نشیند و گریه و ناله می کند...

زن نهایتا نفرین می کند...

زن وسط میدان نمی رود و داد و بیداد نمی کند...

زن نگاه می کند و نفرین می کند....

آه که این خصوصیت زن چقدر سخت بود روز عاشورا

رباب(س) شاید فقط زیر لب می گفت الهی بشکنه دست حرمله و از درون می سوخت....همین

حرمله که از نزدیک رباب(س) رد می شد و لبخند می زد

رباب(س) فقط از درون می سوخت...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۴:۲۵
امید

40 روز مانده تا عاشورای حسین و من جامانده باز تصمیم می گیرم... اربعین دل

قدیم وقتی شرابی درست می کردند40روز آن را در خمره ای می گذاشتند تا ناخالصی هایش از بین برود...

سحرگه رهروی درسرزمینی             چنین گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف       که درشیشه بماند اربعینی

ولی نه دل من شراب است و نه بی مدد ارباب اتفاقی رخ می دهد...

و من باز تصمیم می گیرم که گناهانم را ترک کنم و برای محرم آماده شوم.

وای که این 40 روز چه روزهایی خواهد بود و چه خواهد کرد با ما روز 40 ام...روز اسارت...

و باز هم اربعین خواهم گرفت به مدد ارباب تا اربعین اش را در کربلا باشم ان شاء الله...

کتاب آه را باز می کنم(مقتل ارباب)

هلال ابن نافع گفت:

من ایستاده بودم با اصحابِ عمرِ سعد، که مردی فریاد زد " ایّها الامیر! مژده که اینک شمر حسین را می کشد..."

من میان دو صف آمدم و جان دادنِ او را دیدم: ....

تاب نمی آورم و کتاب را می بندم...

هنوز 40 روز مانده...

توی فایل های کامپیوتر دنبال فایلی می گردم، مانند تشنه ای دنبال آب...

کی می دونه شاید امسال برا ارباب بمیرم- کی می دونه شایدم تشنه و بی آب بمیرم

....

آه که اگر این باران رحمتت بر صورتم نبارد می میرم...


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۳:۴۶
امید

یا زهرا

الان که می نویسم 36 روز مانده به محرم...

بچه هیئتی که باشی از الان چلّه زیارت عاشورا و صلوات می گیری که به محرم برسی و سوز و گداز بیشتر هم می خواهی...

راستی گفتم بچه هیئتی!

چه زود گذشت...داریم با حسین حسین پیر می شویم---دلخوش به این جوانی از دست داده ایم

با خودم که فکر می کنم میبینم خوش ترین لحظه های زندگی ام توی هیئت بوده

شروع آمد و شد من به خونه ارباب رو یادمه! نون حلال پدرم بود...

بچه سال بودم که پدرم منو می برد هیئت...پدرم هیئتی نبود و نیست! ولی وقتی محرم می شد می رفتیم جلسه ای و اونجا یادمه که گریه میکرد و منم به خاطر گریه بابام گریه می کردم!

حسین، نان حلال تمام باباهاست...

من بهترین لحظه های زندگی ام در این خونه بوده؛ آرامش بعد از روضه و گریه، رفقایی که تار موشان را به صدها نفر نخواهم داد، اصلا دیگه بخوام آبروی مادی نگاه کردن هم ببرم، بهترین و لذیذترین غذاهام رو توی هیئت خوردم! چه از چلوگوشت دهه آخر صفر با طعم روضه حاج اکبر لطیفیان، چه از عدسی و سوپی که جدیدا می خوریم!

اصلا اینجا یه چیز دیگه است! حتی اگه زمینی نگاه کنی...

بهترین سفرهای عمرم از طریق این خونه بوده! تو خواب هم نمی دیدم که با این وضع مالی ام 3 بار برم کربلا!

اربعین کرببلا لذت دیگر دارد---تلخی چای عراق و شهد شیرین حسین

به قول بزرگواری، ما فقط به پلو خورشت این دستگاه رسیده ایم!

واقعا برای اربابمان تا حالا یه فحش هم نشنیدیم و همه چی گرفتیم!

یعنی من اینقدر بی عرضه هستم که یک سنگ هم برای حسین(ع) نخورده ام، چون شاید اگر می خوردم می رفتم...

خیلی حسین زحمت ما را کشیده است...

-----

از وضعیت دنیا بوی خوشی میاد! فکر کنم دیگه کوفی های این زمانه دارند دامن پر از سنگ می کنند

یا اباعبدالله...کمک کن توی این وضعیت هم در خونه ات بمونم...

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۵
امید