بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۴۶ ب.ظ

اربعین دل

40 روز مانده تا عاشورای حسین و من جامانده باز تصمیم می گیرم... اربعین دل

قدیم وقتی شرابی درست می کردند40روز آن را در خمره ای می گذاشتند تا ناخالصی هایش از بین برود...

سحرگه رهروی درسرزمینی             چنین گفت این معما با قرینی

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف       که درشیشه بماند اربعینی

ولی نه دل من شراب است و نه بی مدد ارباب اتفاقی رخ می دهد...

و من باز تصمیم می گیرم که گناهانم را ترک کنم و برای محرم آماده شوم.

وای که این 40 روز چه روزهایی خواهد بود و چه خواهد کرد با ما روز 40 ام...روز اسارت...

و باز هم اربعین خواهم گرفت به مدد ارباب تا اربعین اش را در کربلا باشم ان شاء الله...

کتاب آه را باز می کنم(مقتل ارباب)

هلال ابن نافع گفت:

من ایستاده بودم با اصحابِ عمرِ سعد، که مردی فریاد زد " ایّها الامیر! مژده که اینک شمر حسین را می کشد..."

من میان دو صف آمدم و جان دادنِ او را دیدم: ....

تاب نمی آورم و کتاب را می بندم...

هنوز 40 روز مانده...

توی فایل های کامپیوتر دنبال فایلی می گردم، مانند تشنه ای دنبال آب...

کی می دونه شاید امسال برا ارباب بمیرم- کی می دونه شایدم تشنه و بی آب بمیرم

....

آه که اگر این باران رحمتت بر صورتم نبارد می میرم...


 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی