بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۰۹ ب.ظ

دخترها بابایی اند...

*  توی هیئت رضا هلالی هستیم. امروز و دیروز مراسم سیاهپوشان مسجد بوده برای محرم. جمعه قبل از محرم است...3 روز به محرم!

سخنران چیزی می گوید که تا به حالا نشنیده ام. عبارتی عربی... روضه اش را شنیده بودم، اما این عبارت از معصوم... این تصویر احساسی... خیلی عجیب بود برایم... اینقدر عجیب که باور نکردم...

** 2 روز بعد از اربعین است... فایل مصاحبه با سعید حدادیان را گوش می دهم... باز هم همان روضه... باز همان عبارت های عربی...

لا تُحرقی قلبی بدمعک حسرتا...

*** توی اینترنت این عبارت را سرچ می کنم...

اولین نتیجه وبلاگی است که روضه ای از سید علی آقا نجفی را گذاشته:

لا تحرقی قلبی...

این سنگین ترین روضه‌ای است که می‌گویند حضرت زهرا(س) را خیلی آشفته می کند، حق هم دارد! چون سخت‌ترین وقت آقا بود. [آن وقتی که] آن دختر دست های اسب آقا را بغل کرده بود و به هیچ وجه هم رها نمی‌کرد. آقا خداحافظی کرده با همه می‌گوید من را رها کنید بروم.

گفت: آقا به خدا قسم رهایت نمی‌کنم مگر اینکه پیاده شوی.

آقا را از اسب پیاده کرد . آقا عجله داشت برای رفتن. گفت دخترم رها کن دست اسبم را. گفت آقا به خدا قسم رها نمی‌کنم مگر اینکه یک لحظه روی زمین بنشینی. آقا را نشاند .گفت : بابا یک لحظه من را بغل کن. یک لحظه من را روی پایت بگذار . آقا طفلش را گرفت. گفت: بابا یادت هست وقتی خبر مرگ مسلم بن عقیل را آوردند دختر مسلم را روی پایت گذاشتی نوازش کردی؟ گفتی اگر بابا نداری من بابای توام؟ بابا دختر مسلم بن عقیل تو را داشت بعد از مرگ پدر ، ولی در این بیابان پر دشمن ، بعد از آنکه همه عزیزان کشته شدند ، عباس کشته شده ، علی اکبر کشته شده ، هیچکس نمانده ، چه کسی بچه های تو را از این بیابان جمع کند؟ این را گفت و شروع کرد به گریه کردن.

می‌گویند اینقدر آقا را آشفته کرد آقا دیگر حرفی نداشت بزند که طفل را تسکین بدهد. چه بگوید آقا؟!

هیچ چیزی برای تسکین طفل نداشت سیدالشهداء.

فقط مثل کسی که التماس می‌کند ، صدا زد : لا تحرقی قلبی بدمعک حسرتاً مادام منی الروح فی جسمانی.

گفت: بابا من ازت تقاضا می‌کنم بیش از این این دل مرا نسوزان. بابا صبر کن. این اشک ها را بگذار برای چند لحظه دیگر. این اشک ها را نگه دار. هنوز جان در بدن دارم. این همه گریه نکن مقابل چشم من.(1)

**** دخترها بابایی اند... پدرها دخترهاشان را خیلی دوست دارند... مباد روزی که دختری با گریه از پدرش چیزی بخواهد و پدر نتواند...دل می سوزد... و هیچ چیز مثل دل سوخته آدم را به خدا نزدیک نمی‌‎کند...

چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد---نیستی دختر، مرنج از من، نمی دانی مرا...


(1)تفسیر دعای جوشن کبیر ملاهادی سبزواری . توسط مرحوم سید محمد علی نجفی یزدی . در هیئت خانواده شهدا

پ‌ن) گاهی آدم روضه ای خیلی سنگین را باور نمی‌کند... اما آن روضه ول کن ماجرا نیست...

خودش را به تو می‌رساند...خودش را اثبات می‌کند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۴
امید

نظرات  (۷)

.....................................بماند بقیه اش

پاسخ:
بماند...
خوب اشک آدم رو در میاری هاا!
از خدا می خوام که در آینده صاحب دختر بشی... بتونی این رابطه ی بابا و دختر رو خوب خوب تجربه کنی...
بابای خوبی باش...
پاسخ:
ممنون سید!
خاطرات زندگی اهل بیت برای ما باور و تصورش سخت است. بزرگان شبیه بزرگان اند چه کودک شان چه پیرشان. منطق پر احساسی که در کلام خانم نهفته را با چه کلامی باید پاسخ داد بهتر از آن که باباشان فرموده. لایوم کیومک
پاسخ:
بزرگان شبیه بزرگان اند... چه کودک شان چه پیرشان...
۰۵ دی ۹۲ ، ۱۹:۲۴ چلچله مهاجر
سلام 
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله 

پاسخ:
چلچله جان...مهاجری چرا؟
۰۶ دی ۹۲ ، ۱۱:۵۳ علی حیدری
بچه هیئتی خسته نباشی زیبا بود...
یاعلی

۰۷ دی ۹۲ ، ۲۱:۰۸ مهدی غلامی
سلام
....
پاسخ:
سلام
این سه نقطه که گذاشتی خیلی حرفها داشت...
سلام /ما روضه زاده ایم تا روضه مرگ شویم.روضه وداع جانگداز ترین است که تصور بی کسی نوامیس کشنده است.چقدر خوب استکه روضه حسین در ما جاری است به امید روزی که دین ومرام حسین در ما جریان یابد. التماس دعا.
پاسخ:
انشاء الله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی