بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۱۶ ق.ظ

غزالان معبد

آخرین شیر بیشه هنوز زنده بود و نفس می کشید.

کفتارها دوره اش کردند.

هر کس زخمی می زد و عقب می جست.

گرد و غبار همه جا را پر کرده بود.

زخم هایی که بر پیکر شیر وارد آمده بود حرکاتش را کند می کرد.

با این حال هیچ کفتاری جرات حمله یک تنه را نداشت.

زوزه می کشیدند و پا در خاک می زدند.

غزالان از بالای بلندی مبهوت گرد و غبار بودند.

شیر غرش می کرد و گام بر میداشت و با هر غرشش دامنه گرد و غبار اوج می گرفت.

همه با هم حمله کردند.

هر کسی جایی را زخم میزد اما ضربه آخر را کفتاری وارد کرد که گردن شیر را گرفته بود.

خون شیر گرد و غبار را خواباند اما این سکوت آغاز طوفانی دیگر بود.

غزالان گوش تیز کردند که ناگهان گرد و غباری جدید به پا شد.

انگار گردبادی در راه بود.

کفتاران له له زنان...و غزالان رمیدند.

 

چشمت حفاظ گاه غزالان معبد است

خوابید آن حصار و غزالان رمیده اند(محمد سهرابی)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۴
امید

نظرات  (۱)

سلام ، 
خدا قوت ،
صفا اوردی همرزم 
لباس رزم محیا کن که نبرد به گذر تاریخی خود رسیده است .
مورخان دست به قلم مانده اند که آخر چه می شود ؟ 
فرزندان روح الله چه می کنند ؟
 . . . می مانند یا می روند . 
. . . که مجادله میان عقل و عشق از گذشته تاریخ بوده است . 
 . . . و این هر دو را خداوند آفریده تا . . . .  در حیرت میان عقل و عشق معنا شویم . 
بیا تا معنا شویم . 
چلچله

    

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی