بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

مرد گریه می‌کند... اما زیر سیاهی هیئت

بچه هیئتی

ما را ز تو، غیر از تو تمنایی نیست
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده...
مادرم زهرا

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۱۵ ق.ظ

میا مولا

خدا نیارد که عاشقی باعث سختی معشوقش شود،حتی ناخواسته...

به غیر هاله شرمندگی به رویم نیست-میا به کوفه اگر گفته ام بیا مولا   

علی برکتی

 

شرمم باد اگر قصد مقایسه داشته باشم،که چه جای مقایسه دارد این دنیا با آل الله...اما...

 

شب بود.روستا تاریک تاریک بود و فقط صدای آرامی می آمد.باران می بارید.

مرد داشت به خانه برمی گشت.برای اینکه خیس نشود لباسش را روی شانه و سرش کشیده بود...

هوا تاریک تاریک بود...سگ زیر درخت کنار در خانه خوابیده بود.

مرد داخل شد.سگ صاحبش را نشناخت.هوا تاریک بود.سگ صاحبش را گاز گرفت.هوا تاریک بود.

مرد رویش را کنار زد و به سگ خیره شد...سگ عقب رفت...زوزه ای کشید...عقب عقب به داخل لانه اش رفت...

مرد به خانه رفت...

صبح مرد برای سگ غذا برد...ولی سگ مرده بود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۴
امید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی